بقلم یوسفعلی میرشکاک
📌آنان که هستی خود را وقف هنری خاص میکنند و در راه استعلای آن هنر سالها به جان میکوشند، چندانکه یکتنه کار صدها هنرمند را از پیش میبرند، هرچند از مزایای سعی خود بهرهمند میشوند، فراتر از آنند که ستایش یا نکوهش در آنان کارگر افتد. محمدرضا شجریان از ایندست هنروانِ سرآمد است. یگانهای که در تیرهوتارترین روزگارِ آوازِ اصیلِ ایرانی سر برآورد و نخستین موانعِ سر بر آوردنش پدر و مادر بودند که خوش نداشتند حنجره زرین فرزند جز وقف نیایشهای آیینی باشد و از اینرو این یگانه روزگار سالها با نام مستعار سیاوش بیدگانی آواز خود را به گوشها رساند. مانع دیگر پسندِ تودهها بود. تودههای بینامونشان، که بسنده است از پلشتترین چیزها استقبال کنند تا خزف بازارِ لعل را بشکند. رادیو و تلویزیون دائرمدارِ شکل بخشیدن به تودههای بیشکلوشأن بود و بسا صاحبانِ حنجره که از پی رد و قبولِ همین تودهها راه گم کرده و به صفوف ابتذال میپیوستند تا نام و نان خود را به خطر نیندازند. هزاران بهظاهر خواننده، علاوه بر رادیو و تلویزیون، کافهها و کابارهها و جشنهای خاص و عام را عرصه تاخت و تاز خود کرده و با مبتذلترین و یاوهترین سرودههای عامهپسند، نفوس و عقولِ مسمومِ عوام را مسمومتر میکردند و همگی عنوانِ هنرمند داشتند. پیران و پیشکسوتانِ موسیقیِ اصیل و ارجمند دلشکسته و آزردهخاطر، منزوی بودند، زیرا در برابر خیل مخنثان و روسپیانِ هنرمندعنوانگرفته، کاری از پیش نمیبردند و در اینمیان کسی نبود که بتواند به ایران و ایرانی نشان دهد که موسیقیِ این قوم و آوازِ آن، تراز و فرازِ دیگری دارد و از این قماشِ پوده فرسوده آلوده نیست. محمدرضا شجریان در چنین هنگامهای قد علم کرد، با عزمی که جز در نوادرِ روزگار یافت نمیشود و با همتی که نومیدی نمیشناخت و از انبوهِ دمافزونِ لشکریانِ ابتذال هراسی به دل راه نمیداد و خود را نمیباخت. 📌اساسِ موسیقیِ اصیل و سنتیِ ما آواز است، و اگر حنجرهای تام و تمام در میان نباشد، از هیچ سازی کاری ساخته نیست. این ویژگی، چه آن را ممدوح بدانیم و چه مذموم بشماریم، دائرمدار موسیقیِ ماست، زیرا از روزگار باستان و سرودها و نیایشهای دینی و آیینی، ساز و آواز برای القاء معانی و مفاهیم آسمانی و متعالی، یا برانگیختنِ روح سلحشوری و جنگاوری، یا تشویق به کشت و کار و از ایندست عوالم ارجمند به کار میآمدهاند و اگر کسی از سر تفکر و تأمل در موسیقیِ مقامی و محلی شهرها و روستاهای این سرزمین بنگرد، خواهد دید که علیرغم صدمات و لطماتی که پس از درافتادنِ قوم ایرانی به ورطه مدرنیته بر موسیقی ما وارد شده، همچنان میتوان وجوهِ متعالیِ این هنر را تشخیص داد و رنگ و بوی بازمانده از روزگارِ نیاکان را در آن یافت. در این موسیقی که ریشه و بنیادِ موسیقیِ دستگاهی (سنتی) است، شادی و اندوه هردو راستینند و هریک ساحتی خاص خود دارند و از این حیث، هیچ نبستی میان این موسیقی و آنچه موسیقیِ پاپ نامیده میشود وجود ندارد. موسیقیی که در آن با رقصانگیزترین نغمات از جدایی و غم هجران نالههای دروغین سر میدهند، چندانکه نه شادیِ آن شادی است و نه اندوهش اندوه… بگذریم. 📌محمدرضا شجریان با مقاومت و یکدندگیِ سرسختانه و اخلاقی بینظیر سالها یکتنه روبروی بازار ابتذال ایستادگی کرد و حاضر نشد از اصالت هنر خود عدول کند. این ایستادگی مایه دلگرمی و فراهم آمدنِ دیگر سرآمدانِ موسیقی اصیل ایرانی شد. تکاپوهای هوشنگ ابتهاج غزلسرای نامدار و موسیقیدانان گرانمایهای چون استاد زندهیاد محمدرضا لطفی و استاد بیهمانند حسین علیزاده ـ که سایهاش مستدام باد ـ همراه با حنجره ماندگار شجریان، پیران و پیشکسوتانی همچون استادان بهاری و عبادی و پایور و شهناز و… را احیا کرد و موجب رستخیز موسیقی مانای ایرانی شد. رستخیزی که چندین دهه تداوم داشت و نهتنها خواص بلکه بسیاری از عوام را وادار کرد تا در این آینه نیز خود را بنگرند و بهواسطه آواز شجریان و ساز لطفی و علیزاده و دیگر اساتید به کلام قدسی حافظ و سعدی و مولوی گوش بسپارند.
پایداری شجریان در ساحت اصالت و پرهیز از بدعتهای خودبنیاد و همکاری و همراهی لطفی و علیزاده و تشکیل دو گروه عارف و شیدا، موجب شیوع موسیقی اصیل در درجه اول و تحول این موسیقی در مرتبت دوم شد و به موسیقی مقامی نیز مدد رساند و باعث بسط و نشر آن در داخل و خارج گشت. از اینهمه که بگذریم، میراث ماندگار و پایدار شجریان که خوشبختانه مضبوط و موجود و غالباً در دسترس علاقمندان است، معیاری است که همواره مایه تمییز سره از ناسره خواهد بود و در کنار این میراث ارجمند، شاگردانی که استاد پرورده است راه او را دنبال خواهند کرد، به شرط آنکه اخلاص خاص استاد را سرمشق قرار دهند و از آن عدول نکنند و حنجره خود را به بهای نام و نان به ابتذال نیالایند. بسیار اندکند سرآمدانی که بیاعتنا به رد و قبول عامه راه خود را پی میگیرند. استاد یگانه روزگار، محمدرضا شجریان، در میان اندک سرآمدان نیز سرآمد بود و سرآمد است زنده به عشق و اصالت در هنر، و موجب تمایز و تفاخر قوم ایرانی در میان دیگر ملل عالم. دریغا که در یکی دو دهه اخیر، برای جذب و جلب تودهها بار دیگر به ابتذال روی آوردهاند و یاوههایی را بهعنوان موسیقی مردمی رواج میدهند که از موسیقی لسآنجلسی به چندین مرتبت دلآزارتر و جانخراشتر است. آنان که گمان میبرند بجای تربیت هوش و گوش اولئک کالانعام باید به آنان باج داد، بهتر است بدانند که ظرفیت انسان عامی برای ابتذال حد و مرزی ندارد و در حدود موسیقی متوقف نخواهد ماند و این هل من مزید به دیگر عرصهها نیز تسری خواهد یافت و نشانههای این تسری سالهاست که در اجتماع آشکار شده است. 📌اما در باب شجریان و سیاست. چه میتوان گفت؟ نهتنها شجریان، که هر هنرمند دیگری ممکن است گاهی سخنانی بگوید که به برخی مذاقها خوش نیاید یا در دایره سیاست و سیاستزدگی نگنجد. اما آیا سیاست اصول ثابت و لایتغیری دارد که هنرمندان همواره موظف به رعایت آنها باشند؟ و آیا هنرمند حق شکوه و شکایت و اعراض و اعتراض ندارد؟ گیریم مواضع سیاسی شجریان از بیخوبن نادرست بوده باشد. این به هنر شجریان چه ربط دارد؟ آیا اساساً موسیقی هنری است که با سیاست نسبتی داشته باشد. آنچه از شجریان میماند آثار جاودانه اوست، نه مواضعی که در مخالفت یا موافقت با اوضاع جاری کشور داشته است. آری. شجریان نیز همچون بسیاری دیگر از اهل هنر نمیتوانست مصادیق را در سیاست از مفاهیم جدا ببیند، و از همان ابتدا، موضعگیریِ خصمانه برخی هوادارانِ بسیار متعصب انقلاب باعث رنجش و فاصله گرفتنِ وی شد. از همانروزهایی که دعای افطار (ربنا) و برخی مناجاتهای ماه رمضان را در رادیو تهران (میدان ارک) ضبط میکرد و او و مرحوم لطفی مورد پرخاش مرحوم حمید سبزواری واقع شدند و نتواستند ناسزاها و اتهاماتِ چندشآورِ وی را تاب بیاورند و شورای شعر و موسیقی را ترک گفتند و رفتند، حال آنکه استاد معلم با خواهشها و بحثها و استدلالهای بسیار آنها را به شورا آورده بود. روحیه لطفی و شجریان لطیفتر از آن بود که زمختیِ اتهاماتی همچون جاسوس و کافر و نوکر اجنبی و… الخ را تاب بیاورند. و این ماجرا ادامه داشت. هنرمند، آنگاه که رنجیدهخاطر شود، نخواهد توانست در باب اوضاع سیاسی موضعی بقاعده بگیرد یا آنگونه رفتار کند که مایه خشنودی ارباب قدرت باشد. اما شجریان این اواخر در گفتگویی مکتوب آنچه را در رسانههای بیگانه گفته بود، انکار یا تعدیل کرد. چرا آنانکه هنر و هنرمند را جز با ترازوی پوسیده سیاستزدگی نمیسنجد، این تعدیل و انکار را نادیده میگیرند؟ و اساساً آیا بهتر نیست از این مقوله نامعقول بگذریم و از منظر آینده به شجریان و هنرش بنگریم؟ آینده میگوید هنر فراتر از آن است که در بندِ ایجاب و انکارِ سیاست و سیاستزدگان باشد. فراموش نکنیم که سیاست تقویمی است و مدام دگرگون میشود، اما هنرِ اصیل همواره تاریخی و بلکه فراتاریخی است و پایدار، چندانکه هنرمند را نیز از یادها و خاطرها میزداید و خود بجای هنرمند مینشیند. اگر کسانی خوش دارند هنر شجریان را در پرتوِ برخی اعراضها و اعتراضهای وی نادیده بگیرند، بگذاریم چنان کنند، اما آنکه هنر را به چنین یا چنان بودنِ هنرمند مشروط و محدود میکند، تنها به خود زیان میرساند. 📌بگذریم و در خلوت و جلوت برخیزیم و سراپا دربرابر پاسدارانِ اصالت در هنر سر تعظیم فرود بیاوریم و بر جان تابناک استاد یگانه محمدرضا شجریان درود فرستیم.